دیارآشنا - اللهم عجل لولیک الفرج

دینی-فرهنگی

تقدیم به قلب نازنین حضرت ولی عصر مهدی صاحب زمان ارواحنا فداه

آقا جان! مهدی جان! یابن الحسن! یوسف زهرا!
طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری
جگرم آب شد و از تو نیامد خبری
عاشقانی که مدام از فرجت می گفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری

اللهم عجل لولیک الفرج ،به حق مولاتنا فاطمه زهرا سلام الله علیها

ان شاء الله


یا اباصالح المهدی ادرکنی
تبلیغات نمونه
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسنده سایت
سایتهای دوستان
آخرین نظرات شما دوستان
  • ۲۳ بهمن ۹۷، ۱۴:۳۲ - حکیمی
    احسنت
  • ۷ شهریور ۹۷، ۱۴:۴۶ - مهدی
    عالی

در چهلمین روز شهادت شهید مدافع حرم «مهدی صابری» روایتی از شهادت این شهید شجاع را از یکی از همرزمانش بازگو می کنیم:

افسران -  آخرین نبرد شهید مدافع حرم «مهدی صابری» به روایت یکی از همرزمان

 مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. او فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(علیه السلام) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بوده است. پیکر مطهر این شهید و سه تن دیگر از شهدای تیپ فاطمیون چندی پیش همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها ) با حضور گسترده مردم شهر مقدس قم از مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) به طرف آستان مقدس حضرت معصومه (سلام الله علیها) تشییع و در قطعه شهدای مدافعان حرم بهشت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد. خواهر شهید مهدی صابری در وبلاگی که به نام این شهید راه‌اندازی کرده به بیان برخی خاطرات از برادر شهیدش می‌پردازد. او در یکی از مطالب این وبلاگ، خاطره‌ای را به روایت یکی از فرماندهان نوشته است که روز شهادت مهدی صابری در کنار او مشغول جنگ بوده، این خاطره به روایت یکی از فرماندهان و به قلم خواهر شهید صابری در ادامه می‌آید:

گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق العاده‌ای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی‌های جولان داشت با غیرت حیدری بچه های فاطمیون میسر شد و این پیروزی آسان بدست نیامد. جنگ بچه‌ها خاکریز به خاکریز نبود، بلکه تن به تن با تکفیری‌ها گلاویز شده بودند از بس با سلاح‌ها شلیک کرده بودند که همه از کار افتاده بود. یکی از فرماندهان تعریف می‌کرد و می‌گفت: «بچه‌های خط شکن به فرماندهی شهید مهدی صابری سینه به سینه تکفیری‌ها زد و خورد می‌کردند تکفیری‌ها که پاتک شدیدی را برای پس گرفتن تل قرین شروع کرده بودند از آسمان و زمین آتش سنگینی می‌ریختند و ما هم از بس با دوشکا و سلاح‌های سنگین 23 شلیک کرده بودیم که این سلاح‌ها هم از کار افتاده بود.

سختی و شدت جنگ، توانمان را بریده بود و بدتر از همه نداشتن مهمات و از کارافتادگی سلاح‌ها، دشمن را امیدوار کرده بود تنها اسلحه‌ای که با آن نفرات دشمن را به درک می‌فرستادیم کلاش بود که با پایان یافتن آخرین گلوله‌هایمان عملا آن را هم از دست داده بودیم اما آن طرف مجهز بود به آخرین سلاح‌های مدرن هدیه اسرائیل. در این میان شهید مهدی صابری هم فرماندهی می‌کرد و هم به جهت اینکه آشنایی کاملی به مهارتهای پزشکی و پرستاری داشت به مداوای مجروحین می‌پرداخت و یکجا بند نمی‌شد».

همه بخاطر تمام شدن مهمات‌مان در اوج ناامیدی بودیم که ناگهان دیدم شهید فاتح معاون سردار شهید توسلی یک چفیه پر از نارنجک برایمان آورد. هدیه‌ای بود از طرف «ابوحامد» و در آن شرایط سخت خدا می‌داند که این هدیه چه اندازه شور و شعف در دل مهدی و بچه‌های خط شکن ایجاد کرد. از آنجا که نسبت به تکفیری‌ها در موضع بالاتری قرار داشتیم و آنها هم در چندمتری ما در پایین تپه در حال بالا آمدن بودند (گویا فهمیده بودند مهمات‌مان به پایان رسیده و کارمان تمام است) معطل نکردیم و شروع کردیم به انداختن نارنجک‌ها. با هر نارنجکی که پرتاپ می‌کردیم جمعی از آنها راهی دوزخ می‌شدند اما انگار تعدادشان کم نمی‌شد. بیش از صد نفر را به هلاکت رسانده بودیم اما مثل مور و ملخ زیاد می‌شدند و بالا می‌آمدند آنها اهمیت تپه را می‌دانستند و نمی‌خواستند شکست را قبول کنند.

در همین حین از جناح دیگری دشمن قصد نفوذ و قیچی بچه‌ها را داشت که شهید مهدی صابری با تیزهوشی فهمید و در حالی که بقیه افراد از او بی خبر بودند به همراه یکی دیگر از نیروها غریبانه در مقابل وحشی‌های تکفیری صف آرایی می‌کند و جنگ نفر به نفر شروع می‌شود. مهدی؛ علی اکبر گونه جنگ شدیدی را آغاز می‌کند دشمن که عقب‌نشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره می‌داند که در این بین ترکش خمپاره مهدی را زخمی می‌کند. در صحنه نبرد بودیم که دیدم مهدی خودش را با تن مجروح به ما رساند. تا نگاهم به مهدی افتاد دیدم لب‌هایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از یک قطره آب برای آرام شدن او. گفتم مهدی جان شما دیگر برگرد عقب. بچه‌ها هستند و شما هم زخمی شده‌اید، خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته است. مهدی با حالتی مظلومانه گفت نه برگشتن من در این شرایط سخت، عین نامردی است. دیدم زیر بار نمی‌رود نگاهم را برگردانم که یکدفعه دیدم یکی از بچه‌ها فریاد کشید مهدی، مهدی را زدند.

تا نگاهم مجددا به مهدی افتاد دیدم مهدی با صورت به زمین خورد سه گلوله همزمان سینه و پهلو و گردن مهدی را درید و خون فواره زد. ایام فاطمیه بود و سالگرد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها که مهدی مهمان مادر شد. مهدی در فاطمیه زهرایی شد. جوان برومندی که عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام بود. با لب تشنه به علی اکبر لیلا پیوست و به آرزوی دیرینش رسید. جای عزاداری نبود پیشانی مهدی را بوسیدم و کار را ادامه دادیم. روی برگشتن و عقب نشینی هم نداشتم و با خودم گفتم ریختن خونم شرف دارد بر برگشتن. در آن شرایط سخت که مهمات‌مان تمام شده بود به یکی از بچه‌ها که سر نترسی داشت گفتم بیا اینگونه فکر کنیم که ما به دشمن پاتک زدیم و بجای ایستادن و دفاع کردن به سمت آنها یورش ببریم و حمله کنیم. قبول کرد. او از سمت راست و من از چپ به سمت دشمن یورش بردیم در این بین دوشکای دشمن لحظه‌ای از کار نمی افتاد، مقابله سلاح کلاش با گلوله‌های دوشکا بیشتر به یک شوخی شبیه بود اما به اذن خدا دوشکاچی را به درک فرستادیم و پریدیم پشت دوشکای دشمن. با دوشکای آنها خود تکفیری‌ها را هدف گرفتیم. بعد از مدتی دیدیم خط آرام گرفت بچه‌های مخابرات خبر آوردند که تکفیری‌ها پشت بی‌سیم گفتند باید عقب نشینی کرد چون فاطمیون تل قرین را طلسم کرده اند. اینگونه بود که تل قرین با پایمردی شهدایی چون مهدی صابری به تصرف کامل درآمد و کمر اسرائیل شکست و خط حائلی که اسرائیل با کمک تکفیری‌ها برای امنیت خود به دور خود تنیده بود از هم پاشید و شکست.

نظرات  (۴)

۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۴۸ همه چی آنلاین
درود بر شرفشون... خداییش تو این دوره زمونه مرد میخواد که دل از دنیا بکنه و لباس رزم بپوشه
خداوند رحمان و رحیم روح پاکشون رو با اباعبدالله محشور بفرماید .امین
برای پیروزی سپاهیان اسلام و مدافعان حرم صلوات
۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۳:۲۳ مدافعان حرم
پایگاه رسمی مدافعان حرم http://www.modafeon.blog.ir
ما را با درج لینک در وبگاه خود حمایت نمائید
یاعلی
۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۳ یا علی اکبر لیلا
زائر کرببلا گفت خداحافظو رفت دل من پشت سرش کاسه آبی شدو ریخت
تعجیل در فرج امام زمان ارواحنا فداه صلوات

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی