کودکی که در آتش نسوخت!
در زمان حضرت عیسى(علیهالسلام)، زنى صالح و عابد، زندگی می کرد. وی وقتی زمان نماز فرا مىرسید، هر کارى که داشت رها و به نماز مشغول مىشد. روزى هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ نماز فرا داد. زن نان پختن را رها کرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد،
شیطان در وى وسوسه کرد که: «تا تو از نماز فارغ شوى، نانها همه میسوزند.» زن به دل جواب داد: اگر همه نانها بسوزد بهتر است که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.
بار دیگر شیطان وسوسه کرد که: پسرت در تنور افتاد و سوخت، زن در دل جواب داد: اگر خداى متعال قضا را بر این قرار داده که من در حین نماز و پسرم به آتش دنیا بسوزد؛ من به قضاى خداى تعالى راضى هستم و از نماز فارغ نمىشوم که خداوند خود، فرزندم را از آتش نگاه دارد.
شوهر زن به خانه آمد، زن را در حال نماز دید، و نانها را در حالی که نسوخته بودند در تنور دید. و فرزندش را دید که در آتش بازى می کند و یک تار مویش نیز نسوخته است، و به قدرت خداوند، آتش بر وى بوستان گشته است.
چون نماز زن تمام شد، شوهر دست وى گرفت و نزدیک تنور آورد و در تنور نگریست، فرزند را به سلامت دید و نانها را نیز نسوخته دید. مرد در عجب ماند و خدا را شکر کرد، و زن نیز سجده شکر کرد.
مرد، به همراه فرزندش به نزد حضرت عیسى(علیهالسلام) رفت و جریان را به حضرت گفت. حضرت عیسى گفت: برو از زنت بپرس که چه معاملهای با خدا کرده است و چه رازی با خدا دارد؟
چرا که اگر مردی این کرامات را داشت به وی وحی میشد. شوهر نزد زن آمد و از راز این جریان پرسید. زن گفت:
کار آخرت را در مقابل کار دنیا جلو انداختم.
هرگز بدون طهارت نبودم.
چون وقت نماز میشد همه کارها را رها میکردم و مشغول نماز میشدم.
هر کس به من جفا میکرد و دشنام میداد، کینهای از وى به دل نمیگرفتم و به او پاسـخی نمیدادم و به خدا واگذار میکردم.
به قضاى الهی راضى بودم.
فرمان خدا را تعظیم داشته و اطاعت میکردم.
بر مردم رحم داشتم .
نماز شب و نماز ظهر را ترک نکردم.
حضرت عیسى (علیهالسلام) فرمود: اگر این زن مرد بود پیامبر میشد. (کنایه از این که این اعمال، کارهای پیامبران است.)
مسئله نسوختن طفل در تنور آتش، مسئلهاى است که دو بار قرآن مجید بر آن شهادت داده است، یکى حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در زمان نمرود و دیگر در مورد حضرت موسى (علیهالسلام) در دوران کودکى در عصر فرعون.
مسلم است که هر کس با تمام وجود تسلیم خداوند شود، خداوند هر مشکلى را برایش سهل و آسان و هر چیزى را به فرمان او در میآورد. چنانچه فرمودهاند: «اَلْعَبُودِیَّةُ جُوْهَرَةٌ کُنْهُهَ الرُّبُوبِیَّةُ؛ بندگى، حقیقتى است که در ذات آن مالکیت بر هر چیز نهفته است.»