دیارآشنا - اللهم عجل لولیک الفرج

دینی-فرهنگی

تقدیم به قلب نازنین حضرت ولی عصر مهدی صاحب زمان ارواحنا فداه

آقا جان! مهدی جان! یابن الحسن! یوسف زهرا!
طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری
جگرم آب شد و از تو نیامد خبری
عاشقانی که مدام از فرجت می گفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری

اللهم عجل لولیک الفرج ،به حق مولاتنا فاطمه زهرا سلام الله علیها

ان شاء الله


یا اباصالح المهدی ادرکنی
تبلیغات نمونه
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسنده سایت
سایتهای دوستان
آخرین نظرات شما دوستان
  • ۲۳ بهمن ۹۷، ۱۴:۳۲ - حکیمی
    احسنت
  • ۷ شهریور ۹۷، ۱۴:۴۶ - مهدی
    عالی

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنن و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده : «ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت . آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد . آنسال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آنسال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع ! با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد . عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید . سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی . گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار ) نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است

محمد حسین اسعدی
محمد حسین اسعدی

بچه ها بنظر من تو صحرای کربلا از همه مظلوم تر علی اصغر بود

چون توانایی دفاع از خودش رو نداشت .

چون فقط با ی جرعه آب سیر میشد .

چون  ...............

زساغر لب سرخت شراب میریزد

                                                          یا که  فرشته به حلق تو آب میریزد




محمد حسین اسعدی

چرا شیعه در اعتقادات خود غلو و افراط می‏کند طورى که جزء «غلات» شمرده می‏شود؟ دفاع شما از این اتهام چیست؟

  پاسخ در طول تاریخ افراد یا گروه‏هایى بوده‏اند که در حقّ پیامبران و اولیاى الهى غلوّ کرده‏اند و این انکارناپذیر است، ولى مع الأسف در مواردى در کلمات مغرضان و معاندان یا جاهلان می‏بینیم که این عنوان را به شیعه امامیه نسبت داده‏اند؛ برای نمونه احمد امین مصرى می‏نویسد: «غالیان شیعه در حقّ على به این اکتفا نکردند که او افضل خلق بعد از پیامبر(ص) و معصوم است، بلکه برخى از آنان قائل به الوهیت او شده‏اند.»[1] زبیدی در تاج العروس می‏نویسد: «امامیه فرقه‏اى از غالیان شعه است.»[2] دکتر کامل مصطفى می‏نویسد: «غالیان از شیعه عقاید اصلى تشیع، از قبیل: بداء، رجعت، عصمت و علم لدنّى را تأسیس نمودند که بعدها به عنوان مبادى رسمى براى تشیع شناخته شد...».[3] لذا جا دارد که در مورد این واژه قدرى بحث و تأمل کنیم. تعریف غلوّ واژه غلوّ در مقابل تقصیر است، و در لغت به معناى تجاوز از حد و افراط در شیء است؛[4] یعنى فرد یا چیزى بیش از آنچه در او هست، توصیف شود. این واژه در اصطلاح شرع، به تجاوز و مبالغه نمودن در حق پیامبران و اولیاى الهى و اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان اطلاق می‏شود. قرآن کریم اهل کتاب را از غلوّ در حقّ مسیح(ع) بر حذر داشته و می‏فرماید: (قُلْ یا أهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فى دینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ)؛[5] «بگو اى اهل کتاب در دین خود به ناحقّ غلو نکنید...». غلوّ اهل کتاب (نصاری) این بود که به الوهیت حضرت مسیح(ع) اعتقاد داشتند؛ چنان که در جاى دیگر می‏فرماید: (لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إنَّ اللهَ هُوَ المَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ)؛[6] «آنان که به خداییِ مسیح پسر مریم قائل‏اند به راستى کافر شدند.» پدیده غلوّ در جهان اسلام بی‏شک یکى از پدیده‏هاى انحرافى که در حوزه اعتقادهاى دینى در جهان اسلام رخ داده است، پدیده غلوّ و ظهور غالیان است. آنان کسانى بوده‏اند که در حقّ پیامبر(ص) یا على بن ابى طالب(ع) و یا دیگر ائمه اهل بیت یا افراد دیگر به الوهیت، حلول خداوند در آنها، یا اتحاد خداوند با آنان قائل شده‏اند. ولى این بدان معنا نیست که شیعه امامیه هر عقیده‏اى که به امامان خود دارد، از قبیل: عصمت، رجعت، علم لدنّى و... همه غلوّ باشد، زیرا شیعه در اعتقاد به این امور ادله‏اى متقن دارد. نشانه‏های غلوّ عقایدی که از ویژگى غالیان شمرده شده و نشانه غلوّ به شمار می‏رود، عبارتند از: 1ـ اعتقاد به الوهیت پیامبر(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) یا یکى از اولیاى الهی؛ 2ـ اعتقاد به این که تدبیر جهان به پیامبر(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) یا ائمه اهل بیت(ع) یا افرادى دیگر واگذار شده است؛ 3ـ اعتقاد به نبوت امیرالمؤمنین یا ائمه دیگر یا فردى از مردم؛ 4ـ اعتقاد به آگاهى فردى از عالم غیب، بدون آن که به او وحى یا الهام شود؛ 5ـ اعتقاد به این که معرفت و محبّت ائمه اهل بیت(ع) انسان را از عبادت خداوند و انجام فرایض الهى بی‏نیاز می‏سازد.[7] و امّا اعتقادهایى که دلیل قطعى ـ از عقل یا نقل ـ بر آنها اقامه شده، از قبیل: اعتقاد به عصمت اهل بیت(ع)، و وصایت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) و بعد از او ائمه اهل بیت(ع) اعتقاد به رجعت، علم لدنّى امام و دیگر اعتقادهاى شیعه که براى هر یک دلیل محکم و متقنى اقامه نموده است نمی‏توان آن را غلوّ و تجاوز از حدّ نامید، بلکه عین حقّ و حقیقت است. موضع ائمه اهل بیت(ع) در برابر غالیان ائمه اهل بیت(ع) با پدیده غلوّ و غالیان به شدّت مخالفت نموده‏اند: امام صادق(ع) فرمود: «بر جوانان خود از خطر غالیان بیمناک باشید، مبادا عقاید آنان را تباه سازند، زیرا غلات بدترین خلقِ خدایند. عظمتِ خدا را کوچک دانسته و برای بندگان خدا قائل به ربوبیّت‏اند.»[8] امام علی(ع) از غلات به درگاه خدا تبرّى جسته و می‏فرماید: «بار خدایا من از غلات تبری می‏جویم، همان‏گونه که عیسى بن مریم از نصارى تبرّى جست. بار خدایا آنان را تا ابد خوار و ذلیل گردان و هیچ یک از آنان را یارى مکن.»[9] امام صادق(ع) فرمود: «لعنت خدا بر عبدالله بن سبأ باد که در مورد امیرالمؤمنین قائل به ربوبیت شد. سوگند به خدا که امیرالمؤمنین بنده مطیع خدا بود. واى بر کسى که به ما نسبت دروغ دهد. گروهى در مورد ما مطالبى می‏گویند که ما قائل به آن نیستیم.»[10] امام صادق در جاى دیگر می‏فرماید: «لعنت خدا بر کسى باد که ما را پیامبر بداند».[11] مخالفت متکلّمان امامیه با غلوّ و غالیان دانشمندان و متکلّمان امامیه نیز به مقابله با غالیان پرداخته و آنان را کافر و مشرک دانسته و از آنان تبرّى جسته‏اند. شیخ صدوق می‏فرماید: «اعتقاد ما در مورد غلات و مفوّضه آن است که آنان کافر به خدا می‏باشند.»[12] شیخ مفید می‏فرماید: «غلات گروهى از متظاهران به دین اسلامند که امیرالمؤمنین و ائمه از ذریه او را به الوهیت و پیامبرى نسبت داده‏اند. آنان گمراه و کافرند و امیرالمؤمنین(ع) به قتل آنان دستور داد. ائمه دیگر نیز آنان را کافر و خارج از اسلام دانسته‏اند.»[13] علامه حلّى می‏فرماید: «برخى از غلات به الوهیت امیرالمؤمنین، دسته‏اى دیگر به نبوت او معتقدند. و این باورها باطل است، زیرا ما اثبات نمودیم که خدا جسم نیست و حلول در مورد خدا محال و اتحاد نیز باطل است. هم‏چنین ثابت کریم که محمّد(ص) خاتم پیامبران است.»[14] حال جاى بسى تعجب و تأسّف است که گاهى از طرف افرادى مغرض یا ناآگاه شیعه امامیه به غلوّ در مورد ائمه طاهرین متّهم می‏گردد؛ این پندارى بیش نیست، زیرا حقیقت غلوّ ـ چنان که قبلاً توضیح داده شد ـ تجاوز از حدّ است، همانند اعتقاد به مقام الوهیت و ربوبیت، یا نبوت و پیامبرى ائمه اهل بیت(ع)، ولى آنچه از شئون الوهیت و از مختصات نبوت نیست هیچ ربطى به غلوّ در دین ندارد، بلکه در مواردى که به آنها معتقدند دلیل قانع‏کننده دارند و حقیقت داشته و گزافه نیست. مثلاً اعتقاد به عصمت، وصایت، رجعت، علم لدنّى و... در حقّ اهل بیت حقیقت داشته و براى آن ادله قطعى اقامه شده؛ از همین رو این گونه اعتقادها از غلوّ خارج است. اصولاً برخوردارى از مقام عصمت و موهبت اعجاز و کرامت و آگاهى بر غیب از مقامات اولیای بزرگ الهى است و اختصاص به پیامبران و امامان نیز ندارد. قرآن کریم از عصمت حضرت مریم خبر داده، می‏فرماید: (إنَّ اللهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ)؛[15] «خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان جهان برترى بخشید.» هم چنین از کرامت یکى از یاران حضرت سلیمان خبر داده می‏فرماید: (قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أنْ یَرْتَدَّ إلَیْکَ طَرْفُکَ)؛[16] «و آن کس که به علم الهى دانا بود، گفت: من پیش از آن که چشم بر هم زنى تخت را بدین جا آورم.» در احادیث اسلامى در بابى با عنوان «محدّث» از کسانى که داراى این مقام بوده‏اند یاد شده است. محدّث کسى را گویند که بدون این که داراى مقام نبوت بوده و ملک و فرشته را در خواب یا بیدارى مشاهده کند، چیزى از عالم غیب به او الهام شود. محمّد بن اسماعیل بخارى از ابوهریره روایت کرده که رسول خدا(ص) فرمود: «در میان بنی اسرائیل افرادى بودند که بدون این که داراى مقام نبوت باشند از غیب با آنان گفت و گو می‏شد.»[17] در احادیث شیعه نیز از ائمه طاهرین به عنوان (محدّث) و از فاطمه زهرا(ع) به عنوان «محدّثه» یاد شده است؛ چنان که کلینى روایت آن را در کافى و علامه مجلسى در بحارالانوار آورده است. حدّ و میزان در غلوّ چیست؟ همان‏گونه که از تعریف لغوى استفاده شد، غلوّ به معناى تجاوز از حدّ به کار رفته است؛ حال ببنیم حدّ و میزان چیست که تجاوز از آن غلوّ است و نرسیدن به آن تقصیر. در این جا چهار احتمال وجود دارد. 1ـ مراد از حد و میزان عرف باشد؛ یعنى هر چه زائد بر فهم عرف باشد غلوّ است. لکن این احتمال باطل بوده و انسان دین‏دار هرگز آن را قبول نمی‏کند، بلکه این میزان برای کسانى است که «لائیک» بوده و براى دین ارزشى قائل نیستند. 2ـ مراد از آن، منزلت صحابه باشد؛ به این معنا که براى صحابه منزلتى قائل شویم که براى غیر آنها نیستیم و غلوّ را به میزان آن منزلت یا بالاتر از آن حد براى غیر صحابه بدانیم. براى این میزان و حدّ نیز دلیلى نداریم، بلکه این میزان از بارزترین مصادیق مصادره به مطلوب است. 3ـ مراد از حدّ و میزان مطالبى باشد که علماى اهل سنت از کتاب و سنت می‏فهمند. که این احتمال هم بدون دلیل است، زیرا چه مستندى در دست است که میزان و حدّ؛ فهم طائفه‏ای از امت باشد. 4ـ مراد از حدّ و میزان خود کتاب و سنت باشد که همین احتمال صحیح است و عقل و قرآن و سنت نیز آن را تأیید می‏کند. شیعه‏شناسی و پاسخ به شبهات، على اصغر رضوانی، ج 2، صص: 555ـ560  
پی‌نوشت‌ها: 1 . فجر الاسلام، ص 330. 2 . تاج العروس، ج 8، ص 194. 3 . الصلة بین التصوف و التشیع، فصل غلات. 4 . لسان العرب، ج 15، ص 132. 5 . مائده (5)، آیه 77. 6 . همان، آیه 72. 7 . بحارالانوار، ج 25، ص 346. 8 . همان، ص 265 (به نقل از امالى شیخ طوسی). 9 . همان 10 . همان، ص 286 (به نقل از رجال کشی). 11 . همان، 296. 12 . الاعتقادات، ص 71. 13 . تصحیح الاعتقاد، ص 109. 14 . أنوار الملکوت، ص 202. 15 . آل عمران (3)، آیه 42. 16 . نمل (27)، آیه 40. 17 . صحیح بخاری، ج 2، ص 295. 

http://www.al-shia.org/html/far/3shia/shobahat/aqaed/04-emmat/15.htm

محمد حسین اسعدی

امام علی در پاسخ به این سؤال که مردانگی چیست؟ فرمودند:

اینکه در نهان کاری نکنی که آشکارا از انجام آن شرم داشته باشی.

تحفه القول233

محمد حسین اسعدی
ذکرهایی که به جای ثواب، گناه نوشته می شوند

بعضی ها آن قدر بد نماز میخوانند که اگر اینگونه با همسایه خود حرف بزنید او جواب شما را نمی دهد. نماز باید با علاقه باشد . گاهی سبحان الله می گوید اما برایش غیبت نوشته میشود .

 حجت الاسلام قرائتی در نکوهش سستی در نماز و عبادت هامی فرمایند بعضی ها هم نماز میخوانند هم دروغ میگویند. هم ربا میگیرند. هم اختلاس میکنندباید از معصیت فرار کرد

امام صادق می فرمایند : بعضی ها آن قدر بد نماز میخوانند که اگر اینگونه با همسایه خود حرف بزنید او جواب شما را نمی دهدنماز باید با علاقه باشد

در قرآن آیه ای است که نماز نباید به این دوحالت خوانده شود :

۱- با کسالت نباشد

۲- کراهت و ترس نداشته باشد

 

ممکن است کسی نماز بخواند و از گناه دوری کند اما صادق نیست و ریا کار است. حتی ممکن است صداقت داشته باشد اما صداقتش برای خدا نباشد.

در قرآن آمده : لیسألالصادقین عن صدقهم - از صادقین هم پرسیده می شود که چرا راست گفتید؟ صداقت ریاکارانه برای این دسته از افراد است.

 

گاهی سبحان الله می گوید اما برایش غیبت نوشته میشود . گاهی این سبحان الله برای ادامه دادن به غیبت است

 

بشناسیم حرام چیست و چه چیزی حرمت دارد.

آقای قرائتی بیان می کنند شخصی آمد پیش بنده گفت من قرآن را از آخر به اول حفظ هستم جایزه ام چیست؟ از او پرسیدم دیدم راست می گوید. گفتم چند سال کار کردی تا حفظ شدی ؟ گفت ۲۰ سال طول کشید.

گفت جایزه من چیست؟ گفتم یک ماشین میگیریم تو را به دیوانه خانه تحویل میدهیم.

تو در روز قیامت  وارد جهنم میشوی چون عمر خود را بیهوده گذرانده ای.

در قرآن آمده افرادی هستند که جان میکنند اما آخرش جهنمی می شوند.( عاملة الناصبة تصلی ناراً حامیة ) زحمت کشیده اما احمقانه کار کرده است. این افراد جهنمی هستند.

 

محمد حسین اسعدی